کد مطلب:161285 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:125

ابزارهای تبلیغی در زمان معاویه
از جمله ابزارهای تبلیغی در آن زمان، استفاده از هنر و ادب بویژه شعر بوده است. شعر در میان عرب، از مقام و جایگاه ویژه ای برخوردار بود. حاكمان و خلفاء، مخصوصا معاویه نیز از این مطلب مهم غفلت نكرده و لذا شعراء و ادباء را برای مقاصد شوم خود بكار می گرفتند؛ تا از این رهگذر، به مدح و ثنای دربار و رد و انكار مخالفان خود بپردازند. قلوب مردم را نسبت به خلیفه نزدیك و بذر دشمنی و بدبینی نسبت به مخالفان


خلیفه، بخصوص خاندان رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم را در دل آنها بكارند. برجسته ترین شاعر زمان معاویه، اخفل نصذرانی بود. شاعر چیره دست و خوش قریحه ای كه شاگردانی نیز پرورش می داد.

اما برای كسانی كه به اسلام بیشتر از هنر علاقه و گرایش نشان می دادند، قرآن و حدیث از جذابیت و مقبولیت بیشتری برخوردار بود؛ لذا معاویه سعی می كرد از راه جعل حدیث، حكومت خود را مقبول و مشروع جلوه دهد. ابوهریره یكی از حدیث سازان معروف است كه خود علمای اهل تسنن نیز درباره ی او كتابها نوشته اند. تعداد مجموع احادیثی كه از خلفای چهارگانه در كتب و مسانید اهل سنت نقل گردیده، 1411 حدیث است كه نسبت به احادیث منقول از ابوهریره كمتر از 27% می باشد. [1] . این شخص، احادیث عجیبی جعل می كرد و آنها را به پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم نسبت می داد؛ عوام هم باور می كردند. [2] . او یكی از محدثان درباری بود و در خدمت معاویه دین فروشی


می كرد. عمروعاص، مغیرة بن شعبة، سمرة بن جندب، عروة بن زبیر و... از جمله


افرادی بودند كه به جعل حدیث برای بنی امیه می پرداختند. [3] .

از دیگر ابزارهای بكار گرفته شده توسط معاویه، كسانی بودند كه بنام قراء شناخته می شدند. قاری قرآن بودن در آن زمان، شأن و مقام مهمی بود. البته قاری كسی نبود كه تنها قرآن را زیبا بخواند، بلكه علاوه بر حفظ و قرائت، به تفسیر و تبیین آیات نیز می پرداختند.

معاویه بخصوص از این سه دسته - یعنی قراء، شعراء و محدثان - برای تبلیغات همه جانبه در جهت مقاصد خود بهره می برد.


[1] سيري در صحيحين، ص 78.

[2] چند نمونه از اين احاديث:

در صحيح مسلم ج 8، ص 25 آمده است كه: «ابوهريره از پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم نقل مي كند كه خطاب به خداوند گفت: خداوندا! من با تو عهدي مي بندم، آن را مشكن! من تنها يك انسان معمولي هستم، پس اگر هر يك از مؤمنين را اذيت كردم يا فحش دادم يا لعنت نمودم و يا كتك زدم، آن را براي او بجاي نماز و زكات و تقرب به خودت در روز رستاخيز قرار ده»! (از آگاهان بپرسيد، ج 2، ص 198).

با اين روايت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم چنين معرفي مي شود كه بدون رضايت خدا خشم مي كند و فحش مي دهد و سب و شتم نموده و كتك مي زند؛ آنهم كساني را كه شايسته ي لعن و سب و كتك نيستند! اين چه پيامبري است كه شيطان بر او عارض مي شود و او را از مرز خردمندان خارج مي سازد؟ آيا يك عالم مذهبي معمولي چنين رفتاري را هر چند مرتكب نشده باشد، براي خودش مي پذيرد؟ و آيا چگونه چنين شخصي مي تواند الگوي مردم بوده و مردم به او اعتماد كنند و سخن و كردارش را تصديق كرده و پذيرا باشند؟

در صحيح بخاري ج 9، كتاب التوحيد آمده است: «ابوهريره مي گويد: «رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: دست راست خداوند پر است و از احسان و انفاق او كاسته نمي گردد... و دست ديگر خدا فيض و احسان يا قبض و اخذ نمودن است»! (سيري در صحيحين ج 1 و 2، ص 153). و يا در ج 6، ذيل تفسير سوره ي الذين كفرو آورده است، «ابوهريره مي گويد: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: خداوند موقعي كه خلق و آفرينش موجودات را پايان بخشيد، رحم و قرابت برخاست و كمر خدا را گرفت...»! (سيري در صحيحين ج 1 و 2، ص 157).

در اين دو حديثي كه ابوهريره جعل كرده و به پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم نسبت داده است، خداوند جسم فرض شده و داراي دست و كمر است؛ كه حتما داراي ديگر اعضا هم هست! كما اينكه بر اين عقيده اند. بطلان اين عقيده نزد شيعه ثابت است كه براي آگاهي بيشتر رجوع به كتب عقايد شيعه الزامي است.

صحيح مسلم در ج 7، باب فضائل موسي عليه السلام از ابوهريره آورده است: «رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: ملك الموت از طرف خداوند به نزد موسي عليه السلام آمد تا او را قبض روح كند. موسي عليه السلام به مقام دفاع برآمد و سيلي محكمي به صورت عزرائيل نواخت كه در اثر آن سيلي، چشم وي كور شد و به سوي خدا برگشت و...»! (سيري در صحيحين ج 1 و 2، ص 209).

در اين حديث سراپا كذب، چگونه ممكن است خداوند بنده اي را به مقام نبوت انتخاب كند و به سمت كليم الله ي مفتخرش گرداند، ولي مانند مردم خودخواه و متكبر و بدون علت عقلي و شرعي كسي را بزند؟ چه برسد به فرشته ي خداوند. در ادامه ي حديث نقل شده كه حضرت موسي عليه السلام با اينكه مرتكب چنين جنايتي شد، اما از طرف خداوند مورد عنايت بيشتري واقع شد و مژده ي هزاران سال عمر به او داد. آيا قابل قبول است كه انبياء و پيامبران الوالعزم به ملائكه كه در مقام اجراي اوامر پروردگار هستند، اهانت كنند؟ گذشته از همه ي اينها، مگر ملائكه داراي جسم اند كه چشم او مانند آدميان باشد و با يك سيلي كور شود؟! علاوه بر اينها، آيا ممكن است اينهمه دروغ در يك حديث، از طرف حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم، پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم نقل و مورد تصديق واقع شده باشد؟!

معاويه اشخاصي مثل ابوهريره را انتخاب مي نمود و براي دين زدايي و تحريف حقايق دين، بكار مي بست. مردم عادي چگونه مي توانستند با ابوهريره ها مقابله كنند؟ تنها راه آن، قيامي آگاهانه و حساب شده عليه حكومت معاويه و امثال او بود. امام حسن عليه السلام در صدد قيام برآمد، اما ياران فريب خورده، ميدان جهاد را خالي گذاردند و آن حضرت را مجبور به صلح كردند. اما در زمان امام حسين عليه السلام اگر صلح مي شد، به معناي آن بود كه بر سر دين خدا معامله صورت گرفته است؛ از اين رو امام با قيام حساب شده و نقشه ي الهي خود، تمامي آرزوها و مقاصد شوم يزيد و يزيديان را نابود و به هدف خود كه احياي سيره ي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و معرفي چهره ي حقيقي دين اسلام بود، نائل آمد.

[3] شرح نهج البلاغه ي ابن ابي الحديد ج 4، ص 63.

و بعنوان نمونه: معاويه 1000 درهم به سمرة بن جندب داد تا او شأن نزول آيه ي 204 سوره ي بقره «و من الناس من يعجبك قوله في الحياة الدنيا و يشهد الله علي ما في قلبه و هو ألد الخصام» را كه در مورد ابن ملجم نازل شده بود، با آيه ي 207 اين سوره «و من الناس من يشري نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رئوف بالعباد» كه مربوط به علي عليه السلام است، جابجا كند، ولي او نپذيرفت؛ لكن معاويه پاداش دين فروشي را به 4000 درهم رسانيد و او قبول كرد. (همان، ص 173).